loading...
وبلاگ عاشقان واقعی
ittiroga بازدید : 18 یکشنبه 15 دی 1392 نظرات (2)

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…

*************************************************************

 

حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

ittiroga بازدید : 16 شنبه 14 دی 1392 نظرات (0)

وقتی تنهایت میگذارد ...

وقتی میگویی میروم  ومیگوید خوش امدی...

چاره ای نداری!!

                          میروی....

اما با خودت عهد میبندی تا جایی که نفس داری  تنها بگذاری...!!

دیگر حتی فراموش میکنی دوست داشتن را...

میخواهی انتقام بگیری...         از همه...

حتی از ادم های ساده ی این شهر...

 

[ یکشنبه بیست و چهارم شهریور 1392 ] [ 16:27 ] [ احسان ] [ نظر بدهید ]
تو چه میدانی  چه عذاب اور است فکر اینکه این نگاه ها زمانی مال دیگری بوده...

تو چه میدانی چه دردناک است فکر اینکه لبخند هایت زمانی جواب لبخند دیگری بوده...

تو چه میدانی  چه نابود کننده است فکر اینکه دوستت دارم های نشنیده ی من از تو

 شاید زمانی تنها جمله ی  پایان حرفات با دیگری بوده...

تو چه میدانی؟؟؟                     

                               تو فقط میدانی ...

این نشد دیگری بوده...و هست!!!

 

 

[ یکشنبه بیست و چهارم شهریور 1392 ] [ 16:25 ] [ احسان ] [ نظر بدهید ]
ittiroga بازدید : 20 جمعه 13 دی 1392 نظرات (0)

 

 

 

ای کاش از اعماق نگاهم سخنانم را می شنیدند،

ای کاش ازسکوتم حرف دلم را می خواندند،

ای کاش از غم های جانگدازم آگاهی میافتید،

ای کاش به چشمانم خیره می شدید و اشک پنهانم را می دید،

ای کاش فریاد های تنهاییم را می شنیدید،

ای کاش می دانستید چه غم ها و چه درد هایی در قلب کوچکم نهفته هست،

ولی افسوس که هیچگاه درکم نکردید

افسوس که احساس شیرین رویایی ام را ازمن گرفتید،

افسوس که سکوت سنگینم را شکستید  

افسوس...........

  



+ نوشته شده در چهارشنبه 11 دي 1392ساعت 18:44 توسط nafas | نظر بدهید نظر بدهید
 

 


 

سهراب گفت:چشم هارا باید شست! شستم ولی......


گفت جور دیگر باید دید! دیدم ولی.....


گفت زیر باران باید رفت، رفتم


او نه چشم های خیس و شسته ام را ،نه نگاه دیگرم را


هیچکدام را ندید


فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

 

دیوانه باران زده



+ نوشته شده در یکشنبه 08 دي 1392ساعت 16:18 توسط nafas | یک نظر یک نظر
 

 




+ نوشته شده در یکشنبه 08 دي 1392ساعت 10:9 توسط Admin | 2 نظر 2 نظر
 

 


 

افسوس که کسی نیست........

افسوس که کسی نیست تاگذشته های پرملالم را از من بگیرد

وآینده ای پراز شادی را به قلبم هدیه کند

افسوس که کسی نیست!

تا بار فراق وجدایی را از دوش من بردارد

وکوله باری از محبت خویش را جایگزین آن کند

افسوس که کسی نیست.......

از من بخواهد

ناگفته های قلبم را که عمریست خاک خورده سینه ام شده است را برایش بازگو کنم

ودر پاسخ عشق بی پایانش را نثار دل بیمارم کند!

افسوس.........

افسوس که در این روزگار کسی نیست

جز سکوت وتنهایی و دلتنگی که عمری گوشه نشین قلبم شده اند

وهروز غم را بادلم همخوانی می کنند



+ نوشته شده در جمعه 06 دي 1392ساعت 16:51 توسط nafas | یک نظر یک نظر
 

 


 

من که یاری ندارم..

چشم انتظاری ندارم...

قاصدک برو برو که با تو کاری ندارم

قاصدک به چشم من ، قصه ی یک دردی برو...

میدونم برای من ، خبر نیاوردی برو...

خیلی وقته اونی که براش می مردم دیگه نیست

قاصدک هارو به یادش می شمردم دیگه نیست...

خیلی وقته که دارم با تنهایی سر می کنم... 

همه ی قاصدک های شهر و پر پر میکنم



+ نوشته شده در پنجشنبه 05 دي 1392ساعت 20:40 توسط nafas | نظر بدهید نظر بدهید
 

 


 

همه ی غروب ها جمعه است

در همه ی روزهای سرد، هیچ فنجان چای گرمم نمی کند

هــــــــــــــــــــاه.…

و باز سر انگشتان کرخت!!

چه قدر این خاطرات کهنه چرکند!

چه قدر شستن این دل سخت است!

 

فاصله عمیق کهنگی و بهار...



+ نوشته شده در پنجشنبه 05 دي 1392ساعت 20:20 توسط nafas | یک نظر یک نظر
 

 


 

به سلامتی اونایی که خوابشون پریشونه و به جای شب بخیر شنیدن آهنگ غمگین گوش میدن و اونقدر گریه میکنن تا خوابشون ببره!

 

به سلامتی پسری که قطع نخاع بود از خودش خجالت می کشید نه به خاطر اینکه فلج بود.فقط واسه اینکه نمی تونست وقتی مادرش از در میاد به احترامش بلند شه

 

به سلامتی اونی که اومد تنهایی هاشو با هم تقسیم کنیم ولی اونقدر بخشنده بود که سهمشو و گذاشت و رفت

 

سلامتی روزایی که اونقد خوش میگذشت که زمان اصلا به چشممون نمی اومد… ولی حالا اونقد تلخ شده که هر لحظه اش به چشممون میاد

 

سلامتی پسری که گفت دوس دارم یه روز که از خواب بلند میشم دوتا دختر خوشگل کنارم باشن یکیش لبامو بوس کنه بگه صبح بخیر عشقم اون یکیم لپمو بوس کنه بگه صب بخیر بابایی



+ نوشته شده در یکشنبه 10 آذر 1392ساعت 23:9 توسط nafas | 5 نظر 5 نظر
 


 

 

خاطرات نه سر دارند نه ته!

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند...

میرسند گاهی وسط یک فکر گاهی وسط یک خیابان....

سردت میکنند!

داغت میکنند!!

رگ خوابت را بلدند

زمینت میزنند...

خاطرات تمام نمیشوند......

تمامت میکنند!!

ittiroga بازدید : 20 پنجشنبه 12 دی 1392 نظرات (0)

حرف را بايد زد

درد را بايد گفت

سخن از مهر من و جور تو نيست  

...

آشنايي با شور؟


و جدايي با درد؟


و نشستن در بهت فراموشي


يا غرق غرور؟

...

من چه مي گويم ، آه


با تو اكنون چه فراموشيها


با من اكنون چه نشستنها ، خاموشيهاست


تو مپندار* كه خاموشي من


هست برهان فراموشي من

ittiroga بازدید : 27 چهارشنبه 11 دی 1392 نظرات (0)
یا رب دل دوست را پر ازغم نکنی

با تیر قضا قامت او خم نکنی

ای چرخ تو را به حق قرآن سوگند

یک مو ز تن رفیق ما کم نکنی ...

 

ittiroga بازدید : 16 سه شنبه 10 دی 1392 نظرات (0)

 

 

آدم ها را بدون اینکه به وجودشان


 نیاز داشته باشی دوست بدار


کاری که خدا با تو می کند...!!!!! 


هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم!!!

یاد گرفتم به خاطر یکی که دوسش دارم باید دروغ بگم

یاد گرفتم هیچ وقت هیچ چی ارزش شکستن غرورمو نداره!!!

یاد گرفتم. تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره

هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم!!!

یاد گرفتم گریه های هیچکس رو باور نکنم!!!

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم!!!

یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم!!ولی زندگی ادامه داره

این روز ها درد زیاد است

 درمان هم هست

 اما کسی دیگر حال

 "خوب شدن "

 ندارد


 

 




دلـــم تنگ است زهجــر نازنینم

                                       بــــرای دیدنــش هـی در کمـینـم

خدایا گر به دیدارش شوم شاد

                                          من آنگه شـاه بی چـون زمینم


مخاطب خاص ولی تنهام گذاشت 



 

 

ای تو که تمام تمام دنیایم را شامل میشوی...

سوگند یاد میکنم که اجازه نخواهم داد

 که عشقمان تبدیل به خطوط موازی گردد

حتی اگر لازم باشد که یکی از خطوط بشکند,

مطمئن باش که من برای با تو بودن خواهم شکست


 

 

تو را نمیبخشم ...

وقت بودن , نبودی

وقت دیدن , ندیدی

وقت گریه , با دیگران خندیدی

تو را هرگز نمیبخشم 

که هرگز با من نبودی 

 


و من ...

به سادگی همه ام با تو بود 


 

 

فآلِ حآفِظ هَم دیگَر فآل نِمیگیرَد

حـــآل میگیرَد.!

حآفِظ هَم بآهآم دَر اُفتادِه...

تو دیگه چرا حافظ ؟


 

 

10

9

8

7

6

5

4

3

2

1

0

دیگر تمام شد.

شمارش معکوس عشقمان هم زده شد...

دیگر شبها با چشمانی قرمز شده از هجوم خواب منتظر

شب بخیر ش نیستم...

دیگر صبحها باچشمان خواب آلود پیام صبح بخیرش رانمیخوانم...

دیگر غروبها شاهد پیامی نیستم که درآن نوشته باشد دلتنگم است...

ببین قلب ساده ام همه چیز تمام شد...

جواب یک عمر عاشقی هایت را درچند کلمه خلاصه کرد


(به هم رسیدنمان ممکن نیست ...خداحافظ)


چقدر راحت همدیگر رو فراموش باید کرد 


 

ittiroga بازدید : 21 سه شنبه 10 دی 1392 نظرات (0)

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن ... !
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم ... !
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده , راهشون رو کج میکنن از یه طرفدیگه میرن که اون نپره ... !
همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون ... !
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از ... !
... ... اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن ... !
اینایی که همیشه میخندن ... !
اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن ... !
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن ... !
اینا فرشتن ... !
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه , اذیتشون نکنین ... !
تنهاشون نذارین ؛ داغون میشن


 


 

ميدوني بزرگترين اشتباه يك زن چيه ؟ 


اينكه زود عاشق ميشه 


در حالي كه طرفش هنوز نميدونه 


" حتي  " دوسش داره يا نه ...!!!!!

لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگر واسش ميمردم
دسته منو گرفتو بد  ولم کرد
لعنت به اون کسي که عاشقم کرد
لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگرواسش ميمردم
دسته منو گرفتو بد  ولم کرد
لعنت به اون کسي که عاشقم کرد
يکي بگه که ماه من کي بوده
مسبب گناه من کي بوده
سهم من از نگاه تو همين بود
عشق توبدترين قسمت بهترين بود
تو دل بارون منو عاشقم کرد
بين  زمينو اسمون ولم کرد
يکي بگه چجوري شد که اين شد
سهم تو اسمون ... من زمين شد 
لعنت به من چه ساده دل سپردم
لعنت به من اگرواسش ميمردم
دسته منو گرفتو بد  ولم کرد
لعنت به اون کسي که عاشقم کرد

خیلی دلم برات تنگ شده

 

دوســ♥ــــت مـــــن همـــیشــه رو بـــه نــ♥ــور بـــایســـــت

اگــــــر میــخواهــی تصـویـر زنــ♥ـدگــــی ات سیــــاه نـیــفــــتد...
همیشـــــه خــ♥ــود را نقــد بـــدان تـا دیــگران تــ ♥ــورا بـه نسیــه نفــروشــــند
سعــــی کـــن استـ♥ــاد تغیـیـر بـــاشــی نـــه قــربـانــی تـقــدیــ♥ــر....در زنـ♥ـدگیــت بـه کســـی اعـتمـــاد کـــن کـــه بـــه او ایمــ♥ــان داری نه احســـــاس

و

 هــــرگــ♥ــز بـه خـاطـر مـــردم تغـیـیـر نـــکـــن

ایـن جمـــاعـت هـرروز تــ♥ــورا طـور دیگـری میـخـواهـنـــد....مـردم شهـری کـــه همـه در آن میلنــگند " به کســی که راسـ♥ــت راه میـــرود میخنـدنـد"


 

ittiroga بازدید : 33 سه شنبه 10 دی 1392 نظرات (0)

 •~*♥*~•°غـــــــــم•~*♥*~•°

 

غـــــــــم و تنهایی

 

غم عالم کشیده ام ، درد جهان را دیده ام

 

زجر و سختی را دیدم،اما به انتها نرسیده ام

 

********

 

وایسا دنیا من میخوام پیاده شم

نوشته شده توسط ♥ ɱȫȟȜȩɳ ♥ نظرات (2)

عشق دروغین

بزرگترین دروغ دنیا را تجربه کردمو زجر ها کشیدم


زیبایی ندیدم،خوشی ندیدم،جز سختی چیزی ندیدم


چرا میگویند عشق مقدس است,عشق زیباست


زیبایی هایش را فقط در داستان های خیالی شنیده ام


.................

 

عاشق همیشه در عذاب

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 29
  • بازدید سال : 163
  • بازدید کلی : 1,205
  • کدهای اختصاصی
    عاشقانه
    فروشگاه عاشقانه

    سایت عاشقانه 98 لاو

    98love